میراث استعمار در ایران شناسی 2

در قرن هيجدهم زبان فارسي زبان رسمي شبه قاره هند بود. طي چند قرن، حتي پيش
از تأسيس دولت گورکانيان در دهلي، زبان فارسي همان نقشي را در فرهنگ و سياست
هند داشت که در قرن نوزدهم و قرن بيستم زبان انگليسي پيدا کرد. بنابراين، آشنايي با
زبان فارسي و فرهنگ ايراني از لوازم اصلي فعاليت کارگزاران استعماري در هند بود. اين
امر در بسياري از نقاط ديگر نيز صادق بود و حتي در عثماني زبان فارسي مدت ها زبان رسمي
بود و مکاتبات سلاطين نامدار عثماني، مثل سلطان محمد فاتح، عموماً به زبان فارسي بود.
مي دانيم که عبدالرحمن جامي اشعاري به نام بايزيد دوّم سروده است. هيئت دولت زنگبار
که به ايران آمد به شيراز رفت و از آرامگاه سعدي و حافظ ديدن کرد. علت اين امر سوابق عميق
ايراني ها و فرهنگ ايراني در زنگبار است. بخش مهمي از مردم اين کشور ريشه ايراني و شيرازي
دارند و سال ها حزب حاکم تانزانيا "حزب آفريقايي- شيرازي" نام داشت.
به اين دليل است که کمپاني هند شرقي کالج هيليبوري را تأسيس کرد که زبان فارسي
و تاريخ و فرهنگ ايران را آموزش مي داد. و در اواخر قرن هيجدهم در شرق هند انجمن آسيايي
بنگال تأسيس شد که بنيانگذار آن، سِر ويليام جونز، از اولين ايران شناسان بزرگ انگليس
است .
زبان شناسي مقايسه اي و تطبيقي و گرايش به اين حوزه، که منجر به پيدايش مقوله هاي
به نام زبان هاي هند و اروپايي شد، با اين مطالعات شروع مي شود. بعد از ويليام جونز،
اسلام شناسان و شرق شناسان و ايران شناسان بزرگي اين راه را ادامه دادند اسلام
شناسي و شرق شناسي و ايران شناسي به شدت به هم گره خورده اند. بعضي ها هستند
که ما به عنوان ايران شناس مي شناسيم ولي از آنها به عنوان اسلام شناس و شرق شناس
هم ياد مي شود. مثلاً، قزويني و تقي زاده از ادوارد براون به عنوان "مستشرق" ياد مي کنند
در حالي که تخصص براون در ايران است.
بنابراين، شرق شناسي و اسلام شناسي و ايران شناسي سخت به هم آميخته است. و
فقط به پژوهش هاي زبان شناسي توجه نشد. به ساير حوزه ها نيز توجه شد. مثلاً دانش جديد
مردم شناسي (آنتروپولوژي) و قوم شناسي (اتنولوژي) در همين دوران و در همين رابطه
شکل گرفت. به همين دليل است که امروزه مردم شناسي در هند يک دانش پيشرفته و جدّي
است و مردم شناسان بزرگ هندي داريم که در سطح جهاني نامشان مطرح است. براي
شناخت اقوام و قبايل بسيار متنوعي که مي خواستند بر آنها غلبه پيدا کنند مهمترين ابزار
شناخت فرهنگ و زبان آنها بود و همين ميراث استعماري در ميان تحصيل کردگان هندي دانش
مردم شناسي را رشد فراوان داد. در اين ميان زبان فارسي و فرهنگ ايراني نقش درجه اوّل
داشت زيرا، همان طور که گفتم، تا اوايل قرن نوزدهم زبان بين المللي شرق بود و همان نقشي
را داشت که زبان فرانسه در غرب ايفا مي کرد.حتي امروز هم زبان فارسي در هند مقام والايي دارد.
منبع: روزنامه انتخاب/ گفتگو با با استاد عبدالله شهبازی